جدول جو
جدول جو

معنی گوش خاره - جستجوی لغت در جدول جو

گوش خاره
(رَ / رِ)
آلتی که بدان چرک گوش پاک کنند. (یادداشت مؤلف). گوش خارک
لغت نامه دهخدا
گوش خاره
آنچه که بدان گوش را خارند، میل گوش پاک کنی، جانوری بسیار پای که بگوش مردم رود و موجب ناراحتی گردد هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشواره
تصویر گوشواره
زیوری که زنان در پرۀ گوش خود آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشت پاره
تصویر گوشت پاره
پاره ای از گوشت، تکۀ گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش خراش
تصویر گوش خراش
آواز ناهنجار که به گوش آزار برساند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ/ رِ)
پاره ای از گوشت. (ناظم الاطباء). پارچۀ گوشت. بضعه. (منتهی الارب). شنشنه. (المنجد) (ناظم الاطباء). مضغه. (منتهی الارب) :
گوشت پاره ی آدمی از زور جان
میشکافد کوه را با بحر و کان.
مولوی.
، مغز و هسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
گوشت خوار. گوشت خور: چنانکه چو گوییم حیوان، هم ستوران گیاه خوار و هم ددگان گوشتخواره... همه گفته شود. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 234). رجوع به گوشتخوار شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
رجوع به همین ترکیب در ذیل گوش شود
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
کنایه از گوشمال خورده باشد. (برهان) (انجمن آرا). مرادف گوش پیچیده است که گذشت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
منکب. (یادداشت مؤلف). کتف سار. دوش سار. کتف ساره. سردوش. سرشانه
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ/ زِ)
گوشالنگ. گوش خز. گوش خزک. گوش خیزک. هزارپا. گوش سنب. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
گوش خارک. (ناظم الاطباء). رجوع به گوش خارک شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ / بِ)
میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری به معنی گوش خارک آمده، که میل گوش پاک کن (باشد) . (از برهان). اما ظاهراً مخفف ’گوش خره’ = گوش خاره = گوش خارک است. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). رجوع به گوش خره شود، نام جانوری است که در گوش آید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد، و آنرا گوش خزک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری). جانور بسیارپای باشد که بر گوش رود، و آن را گوش خرک نیز گویند، و به این معنی گوش خیه (با یای حطی) هم به نظر آمده است (از برهان) ، اما ظاهراً مصحف ’گوش خزه’ باشد. رجوع به گوش خر و گوش خزک و گوش خزه شود. (از حاشیۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
(گوشْ رَ / رِ)
گوشوار. نام زیوری که در گوش کنند. (غیاث). زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانندو ستاره و برق از تشبیهات او است. (آنندراج). گوشوار. (شعوری ج 2 ورق 327). داچک. (برهان قاطع). حادور. خربصیص. خلد. (منتهی الارب). خلده. (منتهی الارب) (از المنجد). رعثه و رعثه. شنتره و شنتره. شنف. (منتهی الارب). قرط. (دهار). معقب. نطفه. نطفه. (منتهی الارب). بعضی از انواع گوشواره به اصطلاح زرگران بدین قرار است: خوشه انگوری، زنگی، سیب گلابی، گویی، آویز سبز، تخته ای، خوشه مروارید، چسبان یاقوتی، جناغی، پیاله ای، هشت چنگ، دورچنگ، لوزی، مهری، ماری، بازوپیچ، دو نگینه، سه نگینه و گویی ملیله. (فرهنگ نظام). پیشینیان را عادت بر این بود که گوشواره در گوشهای خود بیاویزند باید دانست که این عادت انحصار به زنها نداشت و گوشواره و سایر زینتها در نزد اسماعیلیان بسیار بود. (قاموس کتاب مقدس) :
باشد ستاره در شب تاریک رهنما
شد زیر زلف رهزن من گوشواره اش.
صائب (از آنندراج).
قربان آن بناگوش و آن برق گوشواره
با هم چه خوش نماید این صبح و آن ستاره.
کلیم (از آنندراج).
- گوشوارۀ فلک، ماه نو. (برهان) (رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 373). رجوع به گوشوار فلک در ذیل گوشوار شود.
- امثال:
گوش باشد گوشواره بسیار است. (امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشواره عزیز است گوش عزیزتر است. (امثال و حکم ج 3 ص 1333).
، به اصطلاح اهل دفتر، وسط عرض ورق دفتر است که عقد میزان آنجا نویسند. (غیاث). به اصطلاح میرزایان دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند. (فرهنگ نظام). به اصطلاح سیاق، آنجای از وسط فرد که عقد میزان در آنجا نویسند، خلاصۀ حساب، مجموع و حاصل، مقدار زیاد. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح شعرا مطلع که بعد مقطع آرند. (غیاث) (از آنندراج). پس گوشواره مطلع دوم باشد. (چراغ هدایت) :
طغرا در آخر غزل آورد مطلعی
کان گوشواره طرز سخن دانی منست.
طغرا (از فرهنگ نظام).
در این غزل چو به از گوشواره بیتی نیست
من از نیابت طغرا گهر نثارکنم.
ملاطغرا (از آنندراج) (چراغ هدایت).
، دوچوب از تخت که تختها بر آن به میخها محکم کنند چنانکه گویند گوشوارۀ عرش. (فرهنگ چراغ هدایت).
، در اصطلاح بنائی بمعنی گوشوار است. رجوع به گوشوار شود، قسمی گل زمینی. (یادداشت مؤلف). شاید همان گوشوارک باشد، رجوع به همین کلمه شود، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد. (ناظم الاطباء) ، پارچۀ منقش و زردوزی که به طور زینت بر کنار عمامه قرار می دهند، آنکه گوش دختر را سوراخ می کند، خلوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
نام محلی در مازندران. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 148 بخش انگلیسی و ترجمه آن ص 195)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مرکّب از: گوش + خار، خارنده + -ک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود
لغت نامه دهخدا
مطلعی که پس از مقطع آرند مطلع دوم: طغرا در آخر غزل آورد مطلعی کان گوشواره طرز سخن دانی من است. (طغرا)، دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند، خلاصه حساب، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد، پارچه منقش و زر دوزی که برای زینت کنار عمامه قرار دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که در گوش بخزد، هزارپا: گر بگویم عیب تو تا گوش خز گوش خز انگشت در گوش افکند. (نخشبی)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نرگسیها با برگهای بسیار ضخیم دارای دندانه های خاردار و ساقه زیرین ستبر. رشته های سلولز های برگهای این گیاه در نساجی مورد استفاده است صباره الصبر الامر یکی صبر آمریکایی صبر آمریکایی آگاو آقاو برگ خنجری آجاو آمریکا صبر آغاجی، سنفیتون
فرهنگ لغت هوشیار
آوازی که گوش را آزار رساند صدایی سخت ناهنجار: صفیر گوش خراش گلوله توپ پیاپی بگوش میرسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خورده
تصویر گوش خورده
گوشمال خورده آسیب دیده
فرهنگ لغت هوشیار
پاره ای از گوشت تکه ای گوشت: گوشت پاره آدمی از زورجان می شکافد کوه را با بحر و کان. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت خوار: چنانکه چو گوییم حیوان هم ستوران گیاه خوار و هم ددگان گوشت خواره... همه گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوش خانه
تصویر قوش خانه
باشخانه بازخانه
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بدان گوش را خارند، میل گوش پاک کنی، جانوری بسیار پای که بگوش مردم رود و موجب ناراحتی گردد هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خراش
تصویر گوش خراش
((خَ))
صدای آزاردهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشواره
تصویر گوشواره
((رِ))
زینتی که زنان در گوش آویزند، آن است که بر دو جانب در ورودی های ساختمان دو ستون بنا کرده و نیم آجر عقب تر سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشخار
تصویر گوشخار
گوشواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوش واره
تصویر هوش واره
هوش مصنوعی
فرهنگ واژه فارسی سره
گوشواره نیز از زینت های خاص زنان است و داشتن آن در خواب برای مردان شایسته و خوب نیست. پس تعبیری که برای گوشواره نوشته می شود خاص زنان است. اگر زنی در خواب بیند گوشواره ای دارد که به گوشش برازنده می نماید و خودش نیز از آن خوشش می آید خوب است چرا که خواب او می گوید در خانواده و نزد شوهرش عزت و احترام خواهد یافت. اگر زنی در خواب بیند که گوشواره لنگه به لنگه به گوشش آویخته مرتکب عمل خلافی می شود که او را سرزنش و شماتت می کنند. اگر مردی بیند که همسرش گوشواره لنگه به لنگه به گوش دارد از جانب زن خود نافرمانی می بیند و او را طلاق می دهد. اگر مردی در خواب بیند گوشواره طلا برای همسر خویش خریده و به خانه آورده تا به او هدیه کند از همان زن صاحب دختر می شود. اگر در خواب بیند گوشواره گران بهائی برای همسرش خریده که طلا نیست اما گران بهاست صاحب پسر می شود. زیرا گوشواره به این ترتیب فرزند است که آویزه گوش والدین می شود و طلائی آن دختر است. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن گوشواره در خواب، نشانه آن است که خبرهایی مطلوب در انتظار شماست و شغلی خوب بدست خواهید آورد.
۲ـ دیدن گوشواره شکسته در خواب، نشانه بیان حرفهای پوچ و بیهوده بر علیه شماست .
دیدن گوشواره در خواب، چهاروجه است. اول: فزونی جمال. دوم: آموختن علم. سوم: جاه و بزرگی. چهارم: غم و اندوه.
اگر مردی درخواب بیند زن او دو حلقه در گوش داشت یکی از زر و دیگری از سیم، دلیل است زن را طلاق دهد و بیرون کند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
ریسمانی که با آن گوساله را بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
آبشخور، آدمی که در نوشیدن آب زیاده روی می کند، سوراخ داخل
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از کلون در چوبی که در وسط دو لنگه ی در و به فاصله ی تقریبی.، از توابع پشتکوه ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت زیر دنده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که زیاد می گوزد
فرهنگ گویش مازندرانی